بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواندبه گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواندبه مرغان بهاری گو که اين مرغ خزان دیدهدگر سازش غم انگیز است و آواز خزان خوانددل وامانده ام بس همرهانش کاروانی شداگر خواند به آهنگ دراي کاروان خواندچه ناز آهنگ ساز دل که هم دلها به وجد آرداگر از تازه ها گوید و گر از باستان خوانداگر تار دل و مضراب سوز جادوان داریبه سازی پنجه کن جانا که سیمش جاودان خوانددلا ما را به خوی خوانده ست دکتر مرتضاي شمسنه آخر شمس ملا را به آذر