پیرمرد و شیطان
پیرى در روستایى هر روز براى نماز صبح
از منزل خارج و به مسجد مى رفت.
در یک روز بارانى، پیر صبح براى نماز از خانه بیرون آمد، چند قدمى كه رفت در چاله ای افتاد،
خیس و گلى شد.
به خانه بازگشت لباس را عوض كرد
و دوباره برگشت، پس از مسافتى براى بار دوم
خیس و گلى شد برگشت لباس را عوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد.کاظم سعیدزاده