داستان به ظاهر معصوم نجات و سونا که از دنیاهای متفاوتی هستن که با یک دروغ شروع میشود و به سمت عشق میرود همه چی با یک دروغ شیرین شروع میشود نجات در حال زندگی با دخترش کایرا هست…آیلین، مادر کایرا وقتی کایرا بچه بود ترکشون کرده نجات هم برای اینکه دختر کوچکش ناراحت نشه گفته مادرش در آفریقا ماموریت مهمی دارد و سال ها از زبان مادرش برای دخترش نامه مینویسه وقتی تولد 6سالگی کایرا نزدیک میشه نجات میفهمد دخترش انتظار دارد مادرش در تولدش بیاید ه