شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودمبه جلد رهگذر اما در انتظار تو بودمنسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزمخمار و سست ولی سخت بی قرار تو بودمهمه به کاری و من دست شسته از همه کاریهمه به فکر و خيال تو و به کار تو بودمخزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گلدر آرزوی شکوفائی و بهار تو بودماگر که دل بگشاید زبان به دعوی یاریتو یار من که نبودی منم که یار تو بودمچو لاله بود چراغم به جستجوی تو در دستولی به باغ تو دور از تو داغدار تو بودمبه کوی عشق تو راضی شدم به نق