نتایج جستجو برای عبارت :

دوباره این شهر غم شما رو سوی خودش میکشونه

روزی روزگاری عرب بیابان گردی بود که با فروش شتران روزگار میگذرانید. او هر بار چند شتر را به جایی میبرد و به خریداران می فروخت. عرب،مرد ساده دلی بود و همین ساده دلی گاه او را سخت به زحمت می انداخت . روزی ده شتر قطار کرد و سوار بر یکی از ان ها شد  و به راه افتاد.او مدتی که رفت شتر هایش را شمرد نه شتر بوده . ان را که سوار بود حساب نکرده بود . نگران شد و با خودش گفت :دیدی چه کردم ؟به جای ده شتر نه شتر با خود اورده ام. حالا جواب خریدار را چگونه بدهم؟ بعد ا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

نایس چت|نایس گپ قیمت کولر اجنرال در بانه valentingys900 Homepage خدمات طراحی نیسا طراحی و ساخت و سفارش... اینجا همه چی درهمه متن ترانه های جدید ایرانی دنیای از خوشمزه ها ارزان کده علی مومن زاده